احساس کسالت می کنم،
از بی تفاوتی ات،
شاید...
همه اش دنبالت هستم،
و تو،
حتی،
نمی دانی که نگاهم کنی.
پاسخم دهی،
یا ...
چه تفکرات مضحکی...
خوابت را دیدم،
خوابت را می بینم،
و آرامش می گیرم.
عموما...
و اشتیاقت را می بلعم.
کوتاه مدت...
آرامش بخش هستی.
و این تازه نقطی ای از صفحه ی خوبی های تو ست.
زیبایی.
بسیار زیبا...
من کی توانسته ام نفی اش کنم؟
دوست دارم تو را به تن کنم
و تو نیز مرا بپوشی،
و با هم به خواب رویم.
و صبح ها،
خیلی زود،
قبل از طلوع خورشید،
بیدار شویم،
و ملبس به یکدیگر،
کاملا بیتفاوت به شفق،
به هم فکر کنیم.
تا جایی که، خورشید
از جاه طلبی اش،
و حسرت ذهن تو،
دیگر نتواند برآید...
بله، خورشید هم بی تو جلوه ندارد،
با اینکه دو حرف،
از تو،
بیشتر دارد...
ازم پرسیدی،
کی بر خواهم گشت،
و من در آن لحظه،
تصورت کردم،
هنگامی که جویای منی،
و من بر می گردم،
و تو خوشحال...
براستی،
یک مرد،
چیزی بیش از این می خواهد؟
جوابش را می دانی؟
برایت خواهم گفت که "نه"...
شاید روزی عاشقم شوی.
دوست دارم،
روزی عاشقم شوی...
خیلی...
کاش،
بشوی
از بی تفاوتی ات،
شاید...
همه اش دنبالت هستم،
و تو،
حتی،
نمی دانی که نگاهم کنی.
پاسخم دهی،
یا ...
چه تفکرات مضحکی...
خوابت را دیدم،
خوابت را می بینم،
و آرامش می گیرم.
عموما...
و اشتیاقت را می بلعم.
کوتاه مدت...
آرامش بخش هستی.
و این تازه نقطی ای از صفحه ی خوبی های تو ست.
زیبایی.
بسیار زیبا...
من کی توانسته ام نفی اش کنم؟
دوست دارم تو را به تن کنم
و تو نیز مرا بپوشی،
و با هم به خواب رویم.
و صبح ها،
خیلی زود،
قبل از طلوع خورشید،
بیدار شویم،
و ملبس به یکدیگر،
کاملا بیتفاوت به شفق،
به هم فکر کنیم.
تا جایی که، خورشید
از جاه طلبی اش،
و حسرت ذهن تو،
دیگر نتواند برآید...
بله، خورشید هم بی تو جلوه ندارد،
با اینکه دو حرف،
از تو،
بیشتر دارد...
ازم پرسیدی،
کی بر خواهم گشت،
و من در آن لحظه،
تصورت کردم،
هنگامی که جویای منی،
و من بر می گردم،
و تو خوشحال...
براستی،
یک مرد،
چیزی بیش از این می خواهد؟
جوابش را می دانی؟
برایت خواهم گفت که "نه"...
شاید روزی عاشقم شوی.
دوست دارم،
روزی عاشقم شوی...
خیلی...
کاش،
بشوی
No comments:
Post a Comment