عجیب است...
نیست؟
چرا...
غریب حتی...
چون لغتش را دوست دارم...
شاید...
هر دو با هم هم،
شاید...
در یک هجوم عجیب،
و حتی شاید غریب،
و بطوری که مخیله ام از درک چون و چرایش عاجز است،
یعنی بسیار ناگهانی،
و غافلگیرانه،
شاید،
گرفته شدم...
به شدت...
و عمیق...
خواستم همه را بگذارم،
با تمام زیبایی هایشان،
و نازیبایی های جذابشان،
و حتی غیر جذابشان،
و بروم...
اینبار،
نه خیلی دور...
در حد چند کوچه و خیابان...
و تنها شوم.
من بمانم،
و خودم...
آنچه همیشه گریزانش بودم،
و الان به دنبالش...
آنجا،
در یک جای تاریک،
و کمی خنک،
و خلوت،
مسلم،
وقتی نسیم عصر به صورتم می خورد،
و من نمی دانم از سرما،
یا فوران احساسات،
اشکم بدور چشمم جمع می شود،
ولی پایین نمی آید،
مثل همیشه،
شاید دلم نوایی هم بخواهد...
نوا خوب است...
و من دوستش دارم.
هر چه است،
نازنینم،
همه اش همان است...
نازنینم
نیست؟
چرا...
غریب حتی...
چون لغتش را دوست دارم...
شاید...
هر دو با هم هم،
شاید...
در یک هجوم عجیب،
و حتی شاید غریب،
و بطوری که مخیله ام از درک چون و چرایش عاجز است،
یعنی بسیار ناگهانی،
و غافلگیرانه،
شاید،
گرفته شدم...
به شدت...
و عمیق...
خواستم همه را بگذارم،
با تمام زیبایی هایشان،
و نازیبایی های جذابشان،
و حتی غیر جذابشان،
و بروم...
اینبار،
نه خیلی دور...
در حد چند کوچه و خیابان...
و تنها شوم.
من بمانم،
و خودم...
آنچه همیشه گریزانش بودم،
و الان به دنبالش...
آنجا،
در یک جای تاریک،
و کمی خنک،
و خلوت،
مسلم،
وقتی نسیم عصر به صورتم می خورد،
و من نمی دانم از سرما،
یا فوران احساسات،
اشکم بدور چشمم جمع می شود،
ولی پایین نمی آید،
مثل همیشه،
شاید دلم نوایی هم بخواهد...
نوا خوب است...
و من دوستش دارم.
هر چه است،
نازنینم،
همه اش همان است...
نازنینم
No comments:
Post a Comment