Wednesday, June 10, 2009

numb/tense

اخیرا زیاد مواجه اش شده ام
تهاجم افکار و گریز احساس را می گویم
و شاید بر عکسش است و من نمی فهمم

فضای کلی انتخابات و نگرانی از نا امیدی این خیل و موج،
نگاه های مشمیز کننده ی احمدی نژادی ها،
ژست های عاقل اندر سفیهی کروبی چی ها،
ناکامی هایی که خبر هایش بی امان و یکی پس از دیگری واردم می شوند،
شکنندگی ناشی از مرض عاطفی،
زخم زبان های اطرافیان که از زهر مار هم کشنده ترند،

همه با هم متحد شده و خالی ام می کنند.

با ابروانی گره شده، لب و لوچه ای آویزان و تشویشی وسط سینه ام،
به یکباره تنها می شوم،
و در دخمه ام محبوس.
و شاید تنها رفیقم خشمی باشد،
که سالهاست تصمیم به فرو خوردنش گرفته ام.

من می مانم و هیچی

No comments:

Post a Comment